غزلغزل، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

یادداشت هایی برای غزل

میلاد حضرت فاطمه معصومه و روز دختر مبارک باد

غزلم امروز دلم به یمن میلاد حضرت معصومه شاد است روز میلاد این بانوی با کرامت روز دختر نامیده شده این روز بر تو دخترک دلبندم  و تمام دختران مبارک باشد انشاالله که در سایه لطف آن بزرگوار شاد و سلامت باشی و آرزویم این است که پیرو آن بانوی مطهر گردی ...
28 شهريور 1391

کار های غزل

 با تبریک ایام عید فطر و قبولی طاعات برای همه !!! امیدوارم خداوند عمری دهد که بتوانیم در ضیافت ماه رمضان آینده با دست پرشرکت کنیم. این روز ها غزل کار های زیادی یاد گرفته سریع سینه خیز می ره  زیر میز و هر جا که بشه رفت و مثل جارو برقی خدا نکنه که چیزی روی زمین باشه بر می داره و میذاره تو دهانش ،یاد گرفته دست بده و بای بای کنه ،دستش بگیره جایی بلند شه و خلاصه هر وقت که خسته میشه یا چیزی کلافش می کنه باباشو صدا می کنه و بابا بابا میگه و وقتی گرسنش میشه ماما ماما میگه ...
1 شهريور 1391

زیردوش

غزلم تو آب خیلی دوست داری !!!!!     گاهی اوقات که خونه ما هستی و من می شورمت زیر شیر آب کلی دست و پا می زنی توی حمام تو آب می شینی و با اسباب بازیهات کلی کیف می کنی و زیر دوش هیچی نمی گی .عمه هم دوربین بدست زیر دوش ازت عکس گرفته. قربون اون نگاهت ...
29 مرداد 1391

شب قدر

 غزلم دیشب یکی از شبهای عزیز ،شب قدر بود شبی که خدا مقدرات یکسال بندگانش رو رقم می زنه و بندگانش با شب زنده داری و مناجات ، قران سر گرفتن ، دعا و راز ونیاز از خالق محبوبشان می خواهند که بهترین ها را برایشان مقدر نماید برای همین هم شما بخانه ما آمدی تا با هم در مراسم شب قدر شرکت کنیم ساعت دوازده به اتفاق مامانت و عمه به مسجد رفتیم وسط دعای جوشن کبیر بود شما نشستی و با اسباب بازیهات بازی کردی شما نازنین هم پا بپای ما تا سحر بیدار ماندی گاهی شیر می خوردی گاهی برای اطرافیان می خندیدی همه می گفتند وقتی رفتیم خونه برات صدقه بدهیم و اسپند دود کنیم تازه دو تا از بچه های بزرگتر از خودت را هم گذاشته بودی سر کار با اد اود با هاشون ارتباط برقرار می...
22 مرداد 1391
1